۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۱۱
گرمای مهربانی
بسیار خواندنی و آموزنده!!
روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قوی ترم.
آفتاب گفت: چگونه؟
باد گفت: آن پیرمرد را می بینی که کتی بر تن دارد؟ شرط می بندم من زودتر از تو کتش را از تنش در می آورم.
آفتاب
در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن کرد.
هرچه باد شدید تر می شد، پیرمرد کت را محکم تر به خود می پیچید....
سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب
از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که
پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن درآورد.
در ان هنگام آفتاب به باد گفت :
دوستی و محبت قوی تر از خشم و اجبار است.
در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از توفان خشم و جنگ راه گشا تر است.....
زندگیتان سرشار از مهربانی و تبسم
۹۴/۰۴/۰۱